خلاصه داستان: دختر شش‌ساله‌ای با گروهی از دوستانش از تابستان فلوریدایی لذت می‌برد و همگی از بزرگ‌ترهای‌شان بی‌خبرند که دوران سخت و بحرانی را تجربه می‌کنند.
خلاصه داستان: رامسی دنیزون یک پرونده ترسناک فساد پلیس را مورد بررسی قرار می دهد و متوجه می شود که در پشت پرده لس آنجس یک اداره پلیس با افرادی است که تمایل دارند...
خلاصه داستان: در پس زمینه ی جرم و جنایت در بروکسل، یک داستان عاشقانه تراژدیک بین جیجی، یک گانگستر بلند پرواز و بیبی، یک راننده مسابقه ی جوان با اصل و نسب که طبقه اجتماعی بالایی دارد روایت میشود.
خلاصه داستان: پدری بعد از اینکه برای پسرش در یک معامله مواد مخدر پاپوش دوخته شده و به زندان می افتد، برای آزاد کردن وی قبول می کند تا به عنوان یک مامور مخفی با نیروی مبارزه با مواد مخدر همکاری کند و…
خلاصه داستان: فیلم که بر اساس واقعیت ساخته شده تجربه دلخراش “سوزانا کاهلان”، روزنامه نگار نیویورک تایمز را دنبال میکند که از یک بیماری عصبی نادر رنج می‌برد…
خلاصه داستان: در سال 2008، جی بادور که یک روزنامه نگار تازه کار است، یک طرح نیمه کاره را برای ورود خود در میان دزدان دریایی سومالی عملی میکند. او در نهایت موفق به ورود بین آنها و ارائه گزارش های واضح از این مردان میشود…
خلاصه داستان: فیلم تشریفات مذهبی داستان چهار دوست را حکایت میکند؛ چهار دوست قدیمی که از زمان دانشگاه با یکدیگر بوده‌اند و حالا تصمیم دارند به جنگل‌ها و ارتفاعات مدار قطب شمال اسکاندیناوی بروند. آنها به واسطه این تصمیم قصد دارند به آنجا بروند تا به طور کامل از تمامی مشکلات و مسائلی که مجبورند در زندگی عادی خود تحمل کنند، فرار و ارتباط خود را با یکدیگر دوباره ایجاد کنند و اینبار محکم‌تر از قبل با یکدیگر متحد شوند. با این حال، زمانی که لوک، تنها فردی که مجرد است و زندگی مستقلانه و پر مخاطره‌ای دارد، متوجه میشود که همانند قبل نقاط مشترکی با دوستان خود نداشته و تفاوت‌های او و دوستان ثروتمندش بیش از پیش شده است، تنش‌هایش بیشتر میشود. آنها به خاطر تجربه بسیار کمی که دارند، تصور می‌کنند اگر در این شرایط و در نقطه‌ای که به جز خودشان هیچ فرد دیگری وجود ندارد میانبری بزنند، پیاده‌روی آنها راحت‌تر میشود و زودتر به مقصد خود خواهند رسید؛ اما شرایط اصلا مطابق میل آنها پیش نمی‌رود و تصمیم سهل‌انگارانه آنها تبدیل به یک کابوس میشود که میتواند به قیمت جان آنها تمام شود.
بعد از گذشت چند ساعت، آنها خود را گمشده، هراسان و گرسنه در جنگلی می‌یابند که پر از درخت‌های بلند و ترسناک است و به نظر می‌رسد که هزاران سال کسی حتی دست به آنها نزده است. لوک چیزهایی را می‌بیند و مسائلی را در آن جنگل متوجه میشود، که شرایط را برایشان تا بیشترین حد ممکن ترسناک میکند. اما بالاخره آنها می‌توانند در این شرایط نفس‌گیر، یک مکان خوب برای سکونت و خوابیدن پیدا کنند. آنها به محض ورودشان متوجه می‌شوند که کل دیوارهای خانه با مصنوعات باستانی تزئین شده و استخوان‌های بسیار قدیمی روی کف خشک خانه پخش شده است. آنها در آن خانه با باقی‌مانده آیین‌های مذهبی انجام‌شده و قربانی‌های بت‌پرستان روبه‌رو می‌شوند و درمی‌یابند که تمامی این باقی‌مانده‌ها مربوط به چیزی است که هنوز در جنگل حضور دارد و می‌چرخد؛ چیزی تقریبا شبیه به یک حیوان که مسئول تمامی اتفاقات بدی است که برایشان رخ داده و هر قدم آنها را دنبال میکند. این چهار دوست سعی می‌کنند با همه وجود، خود را از این مخمصه نجات دهند، اما با دیدن تمامی این جریانات متوجه می‌شوند که حتی مرگ هم در میان این درختان ترسناک، تمامی مصنوعات باستانی و قربانی‌های باقی‌مانده، راحت نخواهد بود.
