خلاصه داستان: داستان فیلم در مورد چند بچه ی بازیگوش است که به میلیون ها سال قبل سفر می کنند و موجوداتی را می بینند که تا به حال ندیده اند…توضیحات هر دو دوبله صدا و سیما و موسسه روی فیلم قرار گرفته، دوبله صدا و سیما پیشفرض میباشد و پیشنهاد میشود.عوامل دوبله صدا و سیما دوبله شده در امور دوبلاژ سیما گویندگان ناهید امیریان، شوکت حجت، مژگان عظیمی، مینو غزنوی، افشین ذینوری، میهن برزویی، بهروز علیمحمدی، اردشیرمنظم، امیرمنوچهری، امیرعباس پیام و…
خلاصه داستان: در سال 1868، بعد از اتمام جنگ باکوماتسو، مردی به نام کنشین همورا که سابقا یک آدمکش بوده است، در حالی که در ژاپن سرگردان است، قسم میخورد به کسانی که نیاز به کمک داشته باشند یاری برساند…
خلاصه داستان: بیمارستان کودکان مرسی فالز پس از سال ها خدمت گذاری به بیماران، در آستانه تعطیل شدن است. اما تخلیه آن به خاطر بروز یک سانحه وحشتناک قطار که منجر به زخمی شدن انسان های زیادی شده [چون دیگر بیمارستان های منطقه قادر به بستری کردن این تعداد بیمار نیستند] به تاخیر می افتد.
خلاصه داستان: لو جین پوپلین که پس از مدت کوتاهی حبس به خاطر دزدی آزاد شده به دیدار شوهرش، کلوویس در زندان دیگری می رود و به او خبر می دهد که مقامات، پسر کوچک شان را به خانواده ای دیگر سپرده اند و قانعش می کند تا بگریزد و با هم به شوگرلند بروند و بچه را پس بگیرند.
خلاصه داستان: داستان این فیلم در مکزیک اتفاق می افتد زمانی که دو گروه در شهر در حال مبارزه با هم هستن و ناآرامی افزایش پیدا کرده و این مرد جانگو می آید و می خواهد هر دو گروه را نابود کند و…
خلاصه داستان: ننا (پریتی زینتا) که پدرش را سالها پیش از دست داده به همراه مادر و مادر بزرگش در نیویورک زندگی میکند و به دلیل مشکلات موجود در خانه به دختری بداخلاق و بدبین تبدیل شده است. با آمدن همسایه جدیدشان آمان (شاهرخ خان) که مردی شاد و سرزنده است زندگی این خانواده را دچار تحول میکند. پس از مدتی ننا و آمان به یکدیگر علاقهمند میشوند اما…
خلاصه داستان: کوئرت اونز، مردی خطرناک با پرستاری پنلوپه وورث از مرگ نجات می یابد. او در نهایت با انتخاب دنیایی که در آن زندگی می کند و دنیای پنلوپه گرفتار می شود…
خلاصه داستان: کیم جونگ دائه و بیک یانگ جی هر دو پدر و مادر خود را از دست داده بودند و برادر قسم خورده هم شدند. آنها در یئونگ دونگ مستقر شدند تا با جمع کردن زباله ها امرار معاش کنند و به حیات خود ادامه دهند. وقتی از آن ها خواسته شد که مکان یئونگ دانگ را ترک کنند و همه نقل مکان کنند، این دو از هم جدا شدند. پس از گذشت 3 سال یکدیگر را ملاقت می کنند و هر دو در دو گروه گانگستر قرار می گیرند و مورد سوء استفاده دیگر گروه ها قرار می گیرند…
خلاصه داستان: اسپارتا، میسی سیپی. در شبی گرم، »سام وود«، پلیس گشتی، جنازه ی کارخانه داری اهل شمال را می یابد و سپس در ایستگاه قطار به مرد سیاه پوستی مظنون می شود و او را دستگیر می کند. خیلی زود معلوم می شود که مرد، »ورجیل تیبز« خود پلیس جنایی و از اهالی فیلادلفیا است. اما »بیل گیلسپی« رئیس پلیس جدید شهر مایل نیست که »تیبز« در این ماجرا دخالت بکند.