خلاصه داستان: نورا یک راننده پارکینگ است. او همراه با زوئی، استیو و پرستنس، همکاران و دوستانش، گروه کارجاکرز را تشکیل دادهاند. در طول روز، آنها به مشتریان ثروتمند در کاخها خدمت میکنند، اما زمانی که کار نمیکنند، آنهایی را که از اعمال شرورانهشان اطلاع دارند، غارت میکنند.
خلاصه داستان: در روستایی که خورشید تا ساعت ۳ بعد از ظهر به زیر افق فرو میرود، تاریکی زودهنگام فرا میرسد و موجی از وحشتهای غیرقابل توضیح را به همراه میآورد.
خلاصه داستان: یک داستان عاشقانه پساآخرالزمانی که در آن یک بویه و یک ماهواره به صورت آنلاین با هم آشنا میشوند و پس از پایان تمدن انسانی عاشق هم میشوند.
خلاصه داستان: تروریست ها به اجلاس گروه ۲۰ حمله و کنترل آنجا را به دست گرفتهاند. رهبر این گروه تروریست با بازی آنتونی استار قصد دارد با استفاده از رهبران دنیا اقتصاد دنیا را نابود ...
خلاصه داستان: در اوج تب و تاب جنگ ستارگان در اواخر دهه ۱۹۷۰، یک دانشآموز دبیرستانی عاشق سینما با سه همکلاسیاش همکاری میکند تا شاهکار علمی-تخیلی بدون بودجهای را برای پروژه کلاسی خود بسازد.
خلاصه داستان: پیش از امضای اوراق طلاق، کارلوس و النا با یک بازدیدکننده عجیب روبرو میشوند که به آنها پیشنهاد سفر در زمان به سال ۱۹۹۴، زمانی که برای اولین بار با یکدیگر آشنا شدند، را میدهد. آنها به گذشته سفر میکنند و تلاش میکنند گذشتهشان را تغییر دهند در حالی که با احساسات دوباره زندهشدهشان مبارزه میکنند.
خلاصه داستان: پدر از هم دورافتاده در روز تولد ۱۸ سالگی تیجی با یک خودروی قدیمی او را به چالش میکشد و او را به یک سفر جادهای در سراسر کشور ترغیب میکند. تیجی با همراهان عجیب و غریب خود، سفری طنزآمیز و پر از پایداری را آغاز میکند و درمییابد که طولانیترین جادههای زندگی میتوانند به خانه ختم شوند.
خلاصه داستان: یوگنی اونگین که اشراف زادهای پر زرق و برق است از زندگی اشرافی و پر از ناز و نعمت خود خسته شده و تصمیم میگیرد به روستایی دور افتاده مهاجرت کند. این تصمیم برایش پیامدهای غیرمنتظره زیادی به بار می آورد و مسیر زندگی اش را عوض می کند
خلاصه داستان: خانواده لندری گرد هم میآیند تا خانه خانوادگی خود را بازسازی کنند. گراهام یک رابطه عاشقانه قدیمی را دوباره زنده میکند. حادثهای در جشن بازنشستگی سو باعث ایجاد شک و تردید در ازدواجش میشود. ویل، یک ستاره تلویزیونی، وارد میشود. اخبار شوکهکنندهای ظاهر میشود که وحدت خانواده را به خطر میاندازد.
خلاصه داستان: داستان در ونیز ایتالیا پس از جنگ جهانی دوم اتفاق میافتد. سرهنگ ریچارد کانتول، قهرمانی از ارتش ایالات متحده که جنگ و سختیها را پشت سر گذاشته است، با خبر بیماری خود به شکلی بیتفاوت برخورد میکند.